متن ذیل خلاصه ای از سه سخنرانی مفصل آیت اله حسینی قائم مقامی در پایان ماه صفر است  وبا تقطیع ، اشکالات و نارسایی هایی همراه می باشد و از آنجا که همین متن از سوی برخی رسانه ها منتشر گردیده این پایگاه اطلاع رسانی نیز به همانصورت به انتشار آن اقدام می کند و انشاء الله به زودی متن کامل و ویراستاری شده آن را در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت :

سیدعباس قائم مقامی در چند سخنرانی به تبیین مفهوم مکارم اخلاقی و رسالت پیامبر پرداخته است.

به گزارش خبرنگار شفقنا، این نوشتار، برداشت و خلاصه ای از سه سخنرانی اخیر وی درباره رسالت اصلی پیامبر و «مفهوم مکارم اخلاقی» است که در ادامه می آید:

بسم الله الرحمن الرحیم

حدیثی از وجود مقدس پیامبر نقل شده است مبنی بر این که «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» که معنای آن این است که «این است و جز این نیست که من فقط برای یک چیز مبعوث شده ام و آن تمام کردن یا اکمال مکارم اخلاق است.»

گویا پیامبر یک وجه اختصاصی در وظایف پیامبری خود اعلام می کند و آن «اکمال مکارم اخلاقی» است. حال این به چه معناست؟

باید به عقب برگردیم به عصر نبوت موسی کلیم الله، آن حضرت زمانی مبعوث شد که جامعه به دینی نیاز داشت که شریعت در آن بارزتر باشد و موسی با این نگاه دین یهود را ارائه داد کتاب موسی تورات است. احبار  و عالمان دین یهود طی قرن ها آراء و تفاسیری از دین موسی ارائه دادند که در تلمود جمع آوری شده است و نزد یهودیان مقدس شمرده می شود با این تفاسیر و طی قرن ها انحرافاتی در دین موسی ایجاد شد تا جایی که این دین سازمانی یافت که در اوج ظاهر گرایی، خشونت گرایی، سیاست محوری ، قدرت محوری است و این از آفاتی است که دین یهود با آن مواجه است .به عبارتی به مرور زمان دینی که برای نجات بشر آمده بود خود تبدیل به زنجیری بر پای بشریت گردید بعد از چند قرن خداوند برای قوم بنی اسراییل پیامبر دیگری فرستاد به نام عیسی(ع).

حضرت عیسی آمد تا آفت های دین موسی را بزداید و به اصطلاح آسیب شناسی کند و با قرائت دینی ای که سازمانی سیاست زده ، جامد و متحجر یافته بود مبارزه کند و تعادل ایجاد کند به همین دلیل بیشتر به جنبه های محبت آمیز و اخلاقی و انسان دوستی دین تاکید کرد اما دین او هم از تحریف مصون نماند به عبارتی افراط یهودیان در جمود و تحجر و قدرت محوری، تفریط مسیحیان در اخلاقی کردن را به وجود آورد. مسیحیت دینی شد که صرفا بر اخلاقیات تکیه داشت و شریعت نصفه و نیمه خود را هم از دین یهود گرفته بود.

پیامبران همواره برای هشدار به انسان آمده اند و پیامبر ما هم برای هشدار به افراط یهود و تفریط مسیحیان برای تمام جهانیان مبعوث شد تا دین خدا را در مسیر اعتدالی خود قرار دهد و وقتی هدف بعثت خود را به اکمال رساندن «مکارم اخلاقی» اعلام می کند یعنی این که شریعت و دین و مناسک و احکام دینی همه باید در چارچوب «مکارم اخلاقی» تبیین شوند. حال این یعنی چه؟ یعنی هیچ وجهی از دین نباید از فضای «مکارم اخلاق» خارج باشد.

به عبارتی ما مسلمانان که دین اسلام را دین کامل و جامع می دانیم نباید در منظومه دینی مان چیزی با «بزرگواری ها و کمال های اخلاقی» در تضاد باشد و به همین دلیل است که ما دوگانه هایی مانند «اخلاق و حقوق»  را به رسمیت نمی شناسیم این که فکر کنیم یک امر قانونی یا حقوقی درست هست که غیراخلاقی است یا این که تصور کنیم مصلحتی هست که باعث می شود اخلاق زیرپا گذاشته شود اینها همه نادرست و غیرقابل قبول است. تفکری که این دوگانه ها را تجویز می کنند دارای اشکالات ساختاری است. پیامبر آمد تا دوگانه ها را به تعادل برساند. پیام وجود مبارک حضرت محمد(ص) به همزیستی رساندن این تضادهای ساختگی در اثر افراط ها و تفریط ها بود.

دو مساله را در این چارچوب مطرح می کنیم که در ادامه بحث به این گزاره ها نیاز داریم یکی این که توحید از نگاه اسلام به این شکل است که خداوند همچنان که آفریننده جهان و عالم هستی است تدبیرکننده هر لحظه تمام ذرات عالم است و او مربی همه موجودات در تمام لحظات است. اهمیت این موضوع آنجاست که بدانیم خداوند کجای زندگی ماست و چه نقشی در زندگی ما ایفا می کند. مساله دوم شخصیت انسان است که در دین اسلام انسان شخصیتی واحد دارد. این تصور که انسان درونی ناسازگار و متضاد دارد درست نیست. در جهان هستی هم تضادی وجود ندارد و کثرات همدیگر را نفی نمی کنند. بلکه جهان یک کل واحد است.

اصلا یکی از معیارهای دین شناسی همین است که ببینیم آن دین چقدر این دوگانه ها را به رسمیت شناخته است هر چقدر که بیشتر دوگانه ها را بپذیرد یعنی از حقیقت دین واقعی فاصله گرفته است.

تا اینجای بحث نتیجه این می شود که در قرآن کریم نه شریعت و نه اخلاق و نه حقوق ، هیچکدام را جدا از هم یا در نفی یکدیگر نداریم بلکه همه مباحث حول دو چیز است. ایمان و عمل صالح. که در واقع این دو نیز یک چیز هستند و آن ایمان است و عمل صالح بروز و ظهور ایمان است. حال نسبت ایمان و عمل صالح چگونه است؟

درباره اخلاق باید این نکته را متذکر شویم که علم اخلاق قدمتی 2 هزار ساله دارد و وجه تمایز اخلاق قرآنی با سایر اخلاق ها در توحیدی بودن آن است.

آن دوگانه ها که می گفتیم در عمل هم معنا ندارد یعنی این طور نیست که ما یک عمل دینی، حقوقی یا سیاسی یا اجتماعی نداریم که اخلاقی نباشد عمل یا خوب است یا بد. نسبی هم نیست به همین دلیل قرآن تنها عمل صالح را قبول دارد و به رسمیت می شناسد.

عمل صالح بروز و ظهور ایمان است و اگر ایمانی هست که بروز اجتماعی و ظاهری ندارد ایمان نیست . عمل صالح عملی است که اخلاقی است و در عین اخلاقی بودن سایر وجوه را نیز داراست. عمل صالح به تقویت ایمان منجر می شود و ایمان نیز درجه جدیدی از عمل صالح را بروز می دهد. و هر چه درجه ایمان بالاتر می رود اخلاص در عمل نیز بیشتر می شود. حال این سوال مطرح می شود که ایمان و عمل صالح چه تاثیری در انسان میگذارد و او را به کدام سو رهنمون می شود؟

ایمان و عمل صالح انسان را به سمت خداوند و لقاءالله و کمال مطلق رهنمون می شوند و هر چه انسان به خدا نزدیک تر شود صفات الهی در او بیشتر متجلی می شود و او بیشتر بسط وجودی مییابد و از من تنگ و تاریک خود رها می شود و تا جایی می رسد که تمام بشریت را شامل می شود و کوچکترین بی حرمتی به هر انسانی او را می آزارد گو یا او را آزرده اند. امامان معصوم ما این چنین بودند و در قله این کمال هستند حالا روشن می شود که چرا می گوییم امام زمان هر جمعه از گناهان انسان ها آزرده می شوند.

ما حتی این یگانگی را برای تمام موجودات قائل هستیم به همین دلیل حتی آزار یک حیوان و یک گیاه هم پذیرفته نیست و یک انسان واقعی که بسط وجودی یافته و به حق پیوسته آن را هم تحمل نمی کند..

در نگاه اسلام انسانیت حقیقتی یک پارچه است و هر نوع مرزبندی که انسانیت انسان ها را از هم جدا کند پذیرفته نیست و یکی از آفت های ما در این زمانه تنگ نظری هاست. در نتیجه هر اندیشه ای که تنگ نظری را تبلیغ می کند مطابق با اصالت اسلام و دین نیست به عبارتی به همان اندازه که برخی اندیشه های غربی و سکولاریستی در تنافر با دین هستند اندیشه های تنگ نظرانه نیز همین طورند و با اندیشه اسلامی تناسب ندارند و حتی چه بسا  در جاهایی تضاد آنها با دین بیشتر است و از سکولاریزم ضددینی ترند

حال ممکن است این سوال ایجاد شود که عمل صالح چیست و شاه کلید آن چیست؟

برای پاسخ به این سوال چند اصل را باید در نظر بگیریم که یکی از مهمترین این  اصول آن است که ما بین وجود و حق تساوی و تلازم وجود دارد . یعنی هر چه وجود دارد صاحب بخشی از حقیقت است و اگر ما حق آن را به رسمیت نشناسیم و ادا نکنیم مرتکب ظلم شده ایم . و این شامل موجوداتی که ما آنها را منفی می دانیم نیز می شود. مثلا حق آتش استفاده درست از آن است و اگر ما از آن استفاده نادرست کردیم ظلم کرده ایم یا یک مثال جالب دیگر شیطان برای تقویت اراده انسان است و اگر از شیطان برای تقویت اراده خود استفاده نکردیم مرتکب ظلم شده ایم.

وقتی توانستیم حق هر موجودی را ادا کنیم به عدالت می رسیم که البته عدالت سقف ارزشهای قرآنی نیست بلکه بالاتر از آن هم هست و آن «مکارم اخلاق» است که  ادای حق هر موجودی به نحو احسن و گذشت از خود و فضل کردن به دیگران است.

حال ببینید پیامبر مکارم اخلاق چه جامعه ای را می خواست بنا کند و جوامع اسلامی هم اکنون چقدر به این هدف رسیده اند؟.

منبع خبر :   شفقنا