* سید عباس حسینی قائم مقامی

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

برداشتی از اسلام که بخش سیاست و تصاحب و کسب قدرت را به عنوان عنصرعمده و غالب گفتمان اسلامی معرفی می کند، همان انحرافی است که بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) در جامعه اسلامی ایجاد شد و می توان آن را گفتمان اموی یا اسلام اموی نامید.


 

آیت الله حسینی قائم مقامی در جمع عزاداران حسینی در ظهر عاشورا با بیان مطلب فوق افزود: مهمترین خصیصه اسلام ، تعادل و توجه توأمان به حوزه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی و نیز جنبه های معنوی و ظاهری انسان است و این مجموعه در یک پیوست سازمان وار با یکدیگر قرار دارد . هرگاه یک جزء از این مجموعۀ به هم پیوسته جابجا شود و یا فراتر از ظرفیت خود، بزرگ و مهم قلمداد گردد، کل این مجموعه از تعادل خارج شده و کارکرد مطلوب و مثبت خود را از دست می دهد. اگر رویکردی به اسلام، یکی از عناصر و کارکردهای دین را عمده کرده و موجب شود بقیه ابعاد تحت تاثیر و در حاشیه آن قرار گرفته و تاثیر خود را در زندگی انسان از دست بدهد، در واقع تصویری کاریکاتوری از دین ارائه کرده و تعادل موجود در ذات و ماهیت اسلام را از بین برده است که قطعا این نوع برداشت، مخالف فلسفه و اهداف اسلام است.


 

قائم مقامی با اشاره به احکام و آموزه های مختلفی که در دین برای رشد انسان درنظر گرفته شده است، افزود: تفاوتی نمی کند که کدام عنصر و کدام آموزه از آموزه های اسلامی بزرگ نمایی شده و به رویکرد غالب در دین تبدیل شود . هر جزئی از دین که از جایگاه و کارکرد طبیعی و ذاتی خود خارج شده و بقیه ابعاد را تحت تاثیرو سیطره قرار دهد، نتیجه آن تحریف وخارج کردن دین از تعادل است. این حکم خواه نماز باشد، خواه حج و فقه باشد یا اخلاق و جنبه های فردی دین باشد یا جنبه های اجتماعی! تفاوتی نمی کند، در هر صورت هرکدام از این اجزاء و حوزه ها بیش از ظرفیت شان مورد توجه قرار گیرند و بر سایر حوزها و عناصر اصلی دین سیطره پیدا کنند، نتیجه قهری آن، آسیب رسیدن به کلیت دین و تحریف حقیقت آن می باشد.

این صاحب نظر علوم اسلامی توضیح داد: پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، اتفاقی که در جامعه اسلامی رخ داد این بود که بنا به دلایلی، عنصر سیاست و کارکرد قدرت در تفسیر رسمی از اسلام بر سایر ابعاد غلبه یافت.

وی خاطر نشان کرد: در تفسیر ارائه شده از سوی دستگاه خلافت، قدرت وحکومت حالتی مقدس و غیرقابل نقد پیدا کرد و آحاد مسلمین موظف شدند در هرشرایطی حکم حاکمان و صاحبان قدرت را بی هیچ چون و چرا بپذیرند و این جریان برای تثبیت اهداف خود به گفتمان سازی وتولید مولفه های منتسب به دین پرداخت و مهمترین اصل این گفتمان تحریف شدۀ دینی، اصل "قدرت مقدس" بود . به گونه ای که برای " صاحب قدرت " هرکس که باشد و به هرگونه که رفتار کند، "عصمت منصبی " قائل بودند و هیچ گونه نقد و اعتراضی بر او را جایز نمی دانستند.

آیت الله قائم مقامی با اشاره به برخی روایات اهل سنت که در آن مسلمین به صبر و پذیرش هر رفتاری از سوی حاکم دعوت می شدند، گفت: نتیجه این گفتمان آن شد که بعد از کمتر از نیم قرن از رحلت پیامبر، بزرگترین ظلم ها و جنایات تاریخ به نام دین توسط حاکمان به اصطلاح اسلامی انجام می گرفت که یکی از آنها جنایت " کربلا " و شهادت امام حسین (ع) بود و تا قبل از قیام امام حسین (ع)، از میان نخبگان و آگاهان جامعه، هیچ کس به خود جرات و اجازه کوچکترین نقد و اعتراض به این رفتارها را نمی داد و عامه مردم نیز به عنوان تکلیف شرعی،خود را مکلف به تبعیت محض می دانستند.

وی این تفسیر از اسلام را تفسیری اموی دانسته و افزود: در اسلام اموی، حکومت و قدرت محور همه چیز بوده و سیاست برجسته ترین بعد دین بوده وسایر ابعاد اخلاقی و معرفتی دین براساس مصالح و منافع سیاسی تفسیر می گردد.

این اندیشمند دینی ادامه داد: روشن است که " سیاست " و به تبع آن " تأثیر گذاری بر قدرت " از اجزاء و عناصر اصلی اندیشه اسلامی است. ولی هرگونه رویکرد افراطی یا تفریطی نسبت به یک عنصر از مجموعه عناصر به هم پیوسته دین، افتادن به ورطه تحریف و دگرگون سازی ماهیت دین است. در مورد " سیاست " نیز فرو کاستن و کم رنگ کردن آن از جایگاه اصلی اش، با سیطره بخشیدن به آن نسبت به سایر ابعاد دین، از نظر خروج از تعادل دینی و ابتلای به " دین خودساخته" تفاوتی وجود ندارد. پیش از انقلاب در جامعه ما، بُعد اجتماعی دین و کارکرد سیاسی آن تضعیف شده بود و موجب گردید نوعی تفسیر انحرافی وانزواگرایانه از دین ارائه شود.

قائم مقامی در ادامه با اشاره به پیشینه شکل گرفتن اسلام اموی در جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبراکرم افزود: یکی از زمینه هایی که موجب شد جریان انحرافی بتواند در جامعه اسلامی تفسیر نادرست و سیاست زده خود را ارائه کند، سوء استفاده و تفسیر سلیقه ای و سطحی ازحوادث دوران حکومت بسیار کوتاه پیامبراکرم بود، حکومتی که تقریبا همه دوران آن در " بحران و شرایط غیر طبیعی " طی شد. از ده سال حکومت پیامبر در مدینه، حدود هشت سال آن درگیر جهاد دفاعی بود و همین موجب شد تا از میان مفهوم قرآنی و اسلامی " جهاد " که بسیار گسترده تر از جنگ و دفاع است، یک مصداق آن یعنی " جهاد دفاعی " غلبه پیدا کند. در حالیکه این اقتضای حوادث و ضرورت زمان بود، نه آن که در آموزه های قرآن و پیامبر اکرم (ص) جنگ و جهاد، به مفهوم خاص آن یک " اصل " و " قاعده " بوده و به صورت ابتدائی صورت گرفته باشد . اما همین غلبۀ مصداقِ جهاد دفاعی در دوران پیامبر، دستاویزی شد تا پس از ایشان برخی برای توسعه قدرت سیاسی خود و نیز به فراموشی سپردن مشکلات سیاست داخلی و خارج کردن اهل بیت از کانون توجهات در داخل، جنگ و جهاد را به عنوان اصل محوری و مرکزی دین معرفی نمایند و حتی برای آنکه " جنگ و جهاد " تحت الشعاع اهمیت " نماز " قرار نگیرد، تعبیر «حی علی خیرالعمل» که بر اساس سنت پیامبر جزء اصلی " اذان " بود را حذف کردند. چراکه مدعی بودند " جهاد بهترین عمل است ". و نتیجه چنین تحریفی در طول تاریخ تا به امروز، شکل گیری تفسیری خشونت طلبانه و دگرستیزانه از اسلام است که متأسفانه امروز نیز آفتی دامنگیر اسلام و مسلمانان است و بسیاری از ما نیز با آنکه از نظر فقهی شیعه و پیرو اهل بیت ایم، از نظر سیاسی و اعتقادی، به شیوه بنی امیه عمل می کنیم.


آیت الله حسینی قائم مقامی خاطر نشان کرد: در برابر این جریان فکری، گفتمان اهل بیت (ع) قرار داشت که براسلام در تمام ابعاد متعادل آن تأکید داشت و معتقد بود پس از پیامبر با ثبات نسبی حاکمیت و کاهش دشمنی ها و تهدیدهای بیرونی، در این مرحله مهمترین وظیفه، تثبت و نهادینه سازی " اسلام نبوی " است . چگونه؟ با آسیب شناسی جامعه دینی و شناساندن معیارها و شاخص های اصیل دینداری !


ولذا امیر مومنان (ع) کشورگشایی و فتوحات را متوقف کرده و اصلاحات داخلی و نهادینه کردن نقد قدرت را در اولویت قرارداد و دوران کوتاه حکومت خود را برخلاف پیشینیان صرف تبیین و تثبیت معیار های دینی در حوزه عمل اجتماعی و مناسبات قدرت نمود و به همین دلیل تصویری که از حکومت کوتاه و کمتر از 5 ساله علی (ع) ارائه شده، تصویری است که در تاریخ ماندگار است.


وی با اشاره به برخی روایات صحیح افزود: در برابر جریانی که به تقدیس قدرت، از یک سو و " مشروعیت جنگ " از سوی دیگر می پرداخت، مَدرَسِ اهلبیت (ع)، ارزشهایی چون نقد قدرت، اخلاق و تهذیب نفس، حسن همجواری و همزیستی با دیگران و... را به عنوان مصادیق دیگر "جهاد فی سبیل الله " به جامعه معرفی و تأکید می کند. چنانکه در روایات بسیاری، سخن عدل در برابر حاکمان ظالم  " افضل الجهاد" نامیده شده است و یا در برابر آموزه هایی که چنین تبلیغ می کرد که " هرکس از حاکمان اسلامی، حتی اگر ظالم باشند نافرمانی کند بر جاهلیت مرده است "، اهل بیت (ع) آموزش می دادند که " هرکس به درستی صفات و ویژگی های بایستۀ امام زمانش را نشناسد بر جاهلیت مرده است".


قائم مقامی با یادآوری اینکه در اسلام جنگ هیچ گونه قداستی ندارد، دفاع قاطع در برابر دشمن متجاوز را از محکمات و اصول تردیدناپذیر قرآن دانست و گفت : " دفاع " تلاش برای "صلح " است و در برابر پیامبر اسلام(ص) نیز دشمنانی قرار داشتند که با تظاهر به پیروی از ادیان یهودی و مسیحی، دشمنی و مسلمان ستیزی خود را به باورها و عقاید دینی استناد می دادند و قرآن این اصل مهم را به همگان آموخت که هرگونه مانع تراشی در مسیر رشد و هدایت انسانها و توجیه دینیِ ظلم به دیگران، از مصادیق " کفر " است. وی افزود: جنگ مقدس که در ادبیات مسیحیت وجود دارد و متاسفانه اکنون به مسلمانان نسبت داده می شود و برخی از جریانات تکفیری و افراطی اسلامی نیز به آن دامن می زنند، در اسلام جایی ندارد. روش دعوت به دین در اسلام، براساس منطق و گفتگو و جدال أحسن است و تا زمانی که دیگران دست به خشونت نزده اند، کاربرد خشونت هیچ مشروعیتی ندارد.
 

وی با اشاره به تعابیری نظیر اسلام ایدئولوژیک از سوی برخی جریانات افراطی در جهان اسلام خاطر نشان کرد: متاسفانه گروههایی از اهل سنت و نیز برخی شیعیان که ادعای غرب ستیزی دارند و هر استفاده ای را از تمدن غربی نشانه غربزدگی می دانند، اما آنچنان از اصطلاح " دین ایدئولوژیک " دفاع می کنند که منکران آنرا تکفیر و یا متهم به سکولاریسم می نمایند. در حالیکه ایدئولوژی یک مفهوم برساخته غیر دینی است و امروز وقتی اسلام ایدئولوژیک گفته می شود منظور نگرشی از اسلام است که معطوف به قدرت می باشد. در مفهوم رائج " اسلام ایدئولوژیک "، همه عناصر فکر و رفتار دینی از قدرت سیاسی تأثیر می پذیرد واین همان اسلام تحریف شده و واژگونه ای است که یک عنصر در آن غلیه یافته است و اندیشه، فلسفه، عرفان، اخلاق، شریعت فقه، اقتصاد، علم و... همگی زائیده سیاست و قدرت اند.


 

آیت الله سید عباس قائم مقامی با اشاره به سیره اهل بیت افزود: یکی از دلایلی که ائمه (ع)، حتی اگر فرصتهایی برای تصاحب قدرت در اختیارشان قرار می گرفت، از آن استقبال نمی کردند، همین تحریفی بود که رخ داده بود . زیرا تمرکز بر کسب قدرت نه تنها تأثیری بر تصحیح این انحراف نداشت بلکه می توانست به تثبیت و تأکید آن بیانجامد. و گرنه در برخی از مقاطع از جمله دوران گذار از حکومت بنی امیه به بنی عباس، شاید حرکتی ساده از سوی امام صادق (ع) می توانست به گرفتن قدرت منجر گردد. اما این گرفتن قدرت درهمان ادبیات و روش و فضای غالب اسلام اموی بود و در تغایر با هدف و وظیفه اصلی ائمه که دعوت به خیر و تبیین معیارها وشاخصهای دین بود قرار داشت.

لینک مطلب :

http://www.entekhab.ir/fa/news/137358