سید عباس حسینی قائم مقامی


متن حدیث:
«عَنْ عَمْرِو بْنِ نُعْمَانَ الْجُعْفِیِّ قَالَ كَانَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع صَدِیقٌ لَا یَكَادُ یُفَارِقُهُ إِذَا ذَهَبَ مَكَاناً فَبَیْنَمَا هُوَ یَمْشِی مَعَهُ فِی الْحَذَّاءِینَ وَ مَعَهُ غُلَامٌ لَهُ سِنْدِیٌّ یَمْشِی خَلْفَهُمَا إِذَا الْتَفَتَ الرَّجُلُ یُرِیدُ غُلَامَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَلَمْ یَرَهُ فَلَمَّا نَظَرَ فِی الرَّابِعَةِ قَالَ یَا ابْنَ الْفَاعِلَة أَیْنَ كُنْتَ قَالَ فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَدَهُ فَصَكَّ بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ تَقْذِفُ أُمَّهُ قَدْ كُنْتُ أَرَى أَنَّ لَكَ وَرَعاً فَإِذَاً لَیْسَ لَكَ وَرَعٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِیَّةٌ مُشْرِكَةٌ فَقَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ نِكَاحاً ، تَنَحَّ عَنِّی قَالَ: فَمَا رَأَیْتُهُ یَمْشِی مَعَهُ حَتَّى فَرَّقَ الْمَوْتُ بَیْنَهُمَا» 

(اصول كافی\ كتاب الایمان والكفر \ باب البذاء\ ح5)

ترجمه:
عمروبن نعمان جعفی می گوید:
امام صادق (ع) دوستی داشت كه هر جا می رفت هیچ گاه از او جدا نمی شد. روزی همراه امام صادق (ع) در بازار كفش دوزان حركت می كرد و غلام خود را كه اهل سند(هند) بود همراه داشت و پشت سر آن دو در حركت بود.

آن مرد سه بار [برگشت و] نگاه كرد ولی غلام را ندید، در بار چهارم كه نظر انداخت [از سر ناراحتی] گفت: كجایی تو، مادر فلان؟

می گوید: [با شنیدن این سخن] امام صادق (ع) دست خود را بلند كرد و پیشانی خویش را در دستان گرفت و سپس فرمود: «سبحان الله! تو به مادرش تهمت می زنی؟ من [تا كنون] می پنداشتم كه تو از پارسایی بهره ای داری، اما اكنون می بینم كه تو را هیچ بهره ای از پارسایی نیست.»

آن مرد گفت: «فدایت گردم، مادر او زنی سندی و مشرك است»

امام فرمود:«مگر نمی دانی كه هر ملتی شیوه خاصی برای ازدواج دارند [كه آن شیوه بر اساس باورهای خودشان پسندیده و قابل احترام است]. از من دور شو!»

عمروبن نعمان حجفی می گوید: «دیگر هیچ گاه ندیدم كه آن مرد همراه امام صادق حركت كند تا آنكه مرگ میان آنان جدایی انداخت».


بیان:
از این حدیث شریف نكات بسیار مهمی قابل استنباط است:
1- در داوری نسبت به پیروان ادیان و اندیشه های دیگر باید میان دو مقوله «حجّیت» و «حقانیّت» تفكیك قایل شد و اولی را مبنای داوری و تعامل قرار داد نه دومی را!

طبیعی است پیروان هر اندیشه ای و از جمله ما مسلمانان اندیشه خود را درست و منطبق با حقیقت می دانیم و گرنه هرگز آن را مبنای عمل قرار نمی دادیم ونیز در مقام استدلال نقدهای خود را بر اندیشه ها و باورهای مخالف طرح می كنیم.

ولی هرگز این به معنای نفی و طرد مطلق دگر اندیشان و دگر باوران نیست چرا كه همانگونه كه ما خود را حق می دانیم دیگران نیز به پندارخویش ،خود را حق می دانند و بر اساس شناخت خود از حقیقت مسئولیت هایی را متوجه خود می دانند و بر اساس همان شناخت و مسئولیت برآمده از آن، عمل می كنند و این كه امام (ع) شیوه دگراندیشان و دگر باوران را در ازدواج مورد تأیید قرار می دهد.

به این معناست كه ضمن نقدی كه به طور طبیعی بر پاره ای باورها و اعتقادات آنها وجود دارد، اما چون عمل آنان به دور از عناد و ناشی از شناخت خاص شان از «حقیقت» می باشد، همین شناخت  در حق آنان «حجت» بوده و لذا بر دیگران نیز لازم است به این شناخت احترام گذارده و حجّیت اقناعی آنرا در حق پیروان ادیان و اندیشه های دیگر بپذیرند!
(در این مورد در مباحث فقهی به تفصیل سخن گفته ایم)

2- گذشته از نكات حقوقی كه اشاره شد. میزان توجه و اهمیت فوق العاده امامان معصوم (ع) به مسأله كرامت (احترام) انسان است و اینكه از نظر آن بزگواران این كرامت و احترام، ذاتی انسان بوده و فارغ از عقاید و باورهای او می باشد. در واقع بر خلاف آنچه كه برخی گمان می كنند،كرامت و حقوق انسانی هرگز اختصاص به مؤمنان ندارد بلكه این مطلق انسان، اعم از مؤمن و غیرمؤمن است كه دارای كرامت می باشد  وچنانكه در آیه شریفه به همین كرامت ذاتی تصریح گردیده است: «لقد كرّمنا بنی آدم» به آن تصریح شده است.

البته نوع دیگری از كرامت، عَرَضی است كه ناشی از رفتار و باور انسان می باشد و در آیه «ان اكرمكم عند الله اتقیكم» مورد اشاره قرار گرفته است ونباید این دو را با یكدیگرخلط نمود. ضمن آنكه باید توجه داشت كه كرامت عَرَضی نیز اختصاص به پیروان یك دین خاص ندارد، بلكه تمام نیكوكاران و پارسایان، به میزان برخورداری از خلوص و انگیزه های انسانی، از آن بهره مندند.

3- اینكه امام (ع) در این حدیث شریف، حرمت و احترام قایل شدن به انسان ها را لازمه قطعی و شرط لازم و غیرقابل اغماض پارسایی و پروا پیشگی می دانند، گویا اگر آدمی همه عبادات را به جای آورد و اوامر و نواهی شرعی را مواظبت نماید اما در مورد حقوق و حرمت انسان ها – هر كس كه باشد – بی پروایی نماید، از پارسایی وتقوی هیچ بهره ای نبرده است.

تردیدی نیست كه دوست امام صادق (ع) انسان بی دین و بی ایمانی نبود و برآنچه را كه از واجبات و محرمات شرعی شمرده می شود ملتزم بوده است و گر نه به دوستی صمیمانه با امام صادق (ع) دست نمی یافت، ولی آنگاه كه امام بی حرمتی او به یك انسان را می بیند با صراحت و قاطعیت می فرماید: «اكنون می بینم كه تو را هیچ بهره ای از پارسایی (تقوا) نیست.

و همین نكته نشان می دهد كه مسأله در نظر امام (ع) فقط در حدّ انجام یك حرام شرعی و نقض یك حكم فقهی نبوده است، بلكه مسأله بی توجهی و تسامح در حرمت و كرامت انسان است كه آنچنان امام (ع) را ناراحت و متأثرمی كند كه  از دوست خود می خواهند كه از ایشان فاصله گرفته و دور شود.

4- نكته پایانی اینكه فاصله گرفتن امام (ع) از این شخص لزوماً معنای جداشدن از او و قهر كردن نیست، بلكه به معنای از میان رفتن صمیمیت میان آن دو وخارج شدن وی از دایره دوستان خاصّ امام (ع) است. بدین سان آنحضرت شدّت زشتی توهین به انسانها و اهمیّت حفظ احترام و كرامت آنان را یادآور می شود. چنانكه راوی این حدیث نیز تصریح می كند كه دیگر تا پایان عمر آن مرد را در رفت و آمدها، همراه امام (ع) ندیده است. همراهی ای كه قبلاٌ نشانه صمیمیت و نزدیكی فوق العاده وی با امام (ع) بوده است.